|
|
Book's
Description:
tion] |
|
|
عارف (علی) پاینده از فعالان سیاسی جنبش چپ ایران در دهههای سی تا شصت خورشیدی است. روابط گسترده و سی سال همکاری با محفلها و گروههای سیاسی چپ و تجربۀ زندان سیاسی در سالهای پرتلاطم ۱۳۳۹-۱۳۵۶ موجب شده است اطلاع و آگاهی بسیاری از روند شکلگیری و فعالیتهای آن محفلها و گروههای سیاسی که شماری از آنها کموبیش ناشناختهاند، و شرایط زندان سیاسی و عملکرد زندانیان گروههای سیاسی داشته باشد.«آنچه بر من گذشت» بازگویی آن تجربۀ سیساله و آسیبشناسی جنبش چپ ایران است. در اینباره میگوید:«هدفم از پارهای توضیحات و بازگویی ضعفها و اشتباهها، نفی و انکار شخص یا سازمان و جریانی نیست. به همۀ احزاب و سازمانها و اشخاصی که برای دستیابی به استقلال، پیشرفت و ترقی کشور و آزادی و سعادت و بهروزی مردم ایران تلاش کردند عمیقاً احترام میگذارم. بیان ضعفها و خطاها و تلاش برای ریشهیابی آن میتواند کمک مؤثری باشد به آسیبشناسی جنبش چپ ایران. کاری که با چشمپوشی و نگفتن امکانپذیر نخواهد بود.»قسمتی از کتاب آنچه بر من گذشت:سال ۱۳۳۴ تصدیق کلاس ششم ابتدایی را گرفتم و در دبیرستان شرف (ایستگاه ترجمان در خیابان منیریه) ثبت نام کردم. دبیرستان شرف مدرسهٔ خیلی بزرگی بود که دو حیاط داشت. این دبیرستان را با هدف مشخص انتخاب کرده بودم. در سال ۱۳۳۴، بهرغم دستگیریهای گسترده و سرکوبهای خشن پس از کودتا، هنوز کموبیش جو دبیرستانهای تهران سیاسی بود. بعد از گرفتن تصدیق ششم ابتدایی، به خودم گفتم دبیرستانی را انتخاب میکنم که از نظر فعالیتهای سیاسی شاخصتر از بقیه دبیرستانها باشد. قبل از کودتا، دبیرستان شرف به عنوان سیاسیترین دبیرستان تهران شناخته شده بود. (۵) مهرماه ۱۳۳۲، مدارس که باز شدند، مأموران فرمانداری نظامی به دبیرستان شرف میروند و عدهای از دانشآموزان فعال کلاسهای چهارم تا ششم و آقای محمد امین ریاحی مدیر دبیرستان شرف را که به جبههٔ ملی تمایل داشت، بازداشت میکنند. شنیده بودم پس از کودتا، برای اینکه جو سیاسی دبیرستان شرف را بشکنند، دار و دستهٔ شعبان بیمُخ به این دبیرستان حمله کرده و دانشآموزان و معلمان را کتک زدهاند. دبیرستان شرف دو ناظم برای سیکل اول و سیکل دوم داشت. ناظمهای مدرسه آقایان خاکپور و بهنام بودند. از خاکپور تمایلات سیاسی ندیدم. بهنام از اعضای حزب ملت ایران و از دستیاران نزدیک داریوش فروهر بود. در سال ۱۳۳۴ به دلیل اختناق ناشی از کودتا و سرکوبهای خشن و مدوام، همه، مخصوصاً فعالان سیاسی احتیاط بیشتری میکردند و تمایلات و عقاید سیاسی خود را آشکار نمیکردند. آقای بهنام از آن جمله اشخاص بود. در سال ۱۳۴۰ او را در دفتر زندهیاد داریوش فروهر دیدم. با لبخند گفت: تو هم؟ من هم گفتم: آقای بهنام آن موقع هم که شما ناظم من و من هم دانشآموز شما بودم، آن زمان هم بله. |
Tags: زندگينامه, biography |
|