|
|
Book's
Description:
tion] |
|
|
وقتی طرف های ساعت سه پاریس را ترک کردند، هنوز مردم زیر آفتاب سرد پاییزی در جنب و جوش بودند. سپس نزدیکی های شهر مانت، چراغ های کوپه روشن شد. از شهر اورو به بعد، بیرون همه جا تاریک بود. و حالا، از پشت شیشه هایی که قطرات بخار رویشان جاری بود، مه غلیظی را می شد دید که چراغ های مسیر را در هاله ای شیری رنگ فرو برده بود.مگره در گوشه خودش، گردن را روی لبه نیمکت گذاشته، راحت لمیده بود. او همچنان بی توجه، با چشم های نیمه بسته، به دو نفری که روبه رویش نشسته بودند و با هم تفاوت زیادی داشتند، نظر دوخته بود. |
Tags: داستان كوتاه خارجي, Foreign short story, |
|